جودي ابوت |
|
Saturday, August 31, 2002
٭ اين خط را بگيريد __________بياين _________باز هم_________از اين طرف________> You just entered a maze: )
........................................................................................نوشته شده در ساعت 8:52 PM توسط ارادتمند Thursday, August 29, 2002
٭ فيلم Return to me را برای صدمين بار ديدم! از بس که جزئيات و طراحی صحنه اش قشنگه. حالا دلم مِی خواد یک صفحه داشتم و هی اهنگ Buona sera Buona sera را می گذاشتم! حا لا شايدCD اش را گرفتم. It goes like this:
........................................................................................Buona sera signorina, buona sera it is time to say goodnight to Napoli though it's hard for us to whisper buona sera with that old moon above the Mediterranean Sea نوشته شده در ساعت 1:58 PM توسط ارادتمند Monday, August 26, 2002
٭ ساعت بيولوژيکي ام بهم خورده. شديدا الان حس مي کنم بايد بشينم مشق بنويسم وبوي مداد و پاک کن نواستشمام کنم ولي قرار گذاشتيم اين ترم فقط کار کنيم اونوقت کو کار؟ روزگار غريبي است!
........................................................................................نوشته شده در ساعت 4:18 PM توسط ارادتمند Sunday, August 25, 2002
٭
![]() اگر بيرون پنجره ام از اين گلدونها داشتم خيلي خوب مي شد! اونوقت يک ابپاش رنگ رنگي هم حتما داشتم و الان مي رفتم بهشون اب مي دادم! مثل Amelie! نوشته شده در ساعت 10:58 PM توسط ارادتمند
٭ summer ain't just the same without watching: جعبه اسباب بازی و بامزی و رامکال و واتو واتو و خانواده دکتر ارنست و اهان اون سريال چی بود که چند تا بچه بودن توی حياط خانه عزیز خانم بود؟ هی اختراع می کردند و مثلا صابون درست می کردند یا گنح ياب! خيلی inspiring بود برای تابستان! کلی به ادم ایده می داد!
........................................................................................نوشته شده در ساعت 6:24 PM توسط ارادتمند Saturday, August 24, 2002
٭ دلم گرفته
........................................................................................دلم عجيب گرفته است ولی خوب دروغ چرا؟ گاهی دقايق خوشبو do مرا از هجوم خالی اطراف می رهانند. نوشته شده در ساعت 10:16 PM توسط ارادتمند Friday, August 23, 2002
٭
........................................................................................![]() Lets make a few sand castles before summer is completely over! نوشته شده در ساعت 3:22 PM توسط ارادتمند Thursday, August 22, 2002
٭ تلويزيون داره طعم گيلاس را نشون ميده. حس خيلي نوستالژيكيه. مثل وقتي كه استاد ادبيات انگليسي مون اومد تو كلاس صاف اومد سراغ من و گفت : I got u a Farsi movie اونوقت همه كلاس را مجبور كرد بشينن بايسيكلران ببينن! اونوقت تو اون تاريكي من از هيبت پيچيدن صداي فارسي تو كلاس يواشكي گريه ام گرفت.
........................................................................................نوشته شده در ساعت 11:40 AM توسط ارادتمند Tuesday, August 20, 2002 ........................................................................................ Saturday, August 17, 2002
٭
![]() مخابره توسط دو تا ليوان كاغذي كه با نخ بهم وصلند: -الو؟ الو؟ از برج ديده باني به خونه درختي! -الو الو برج ديده باني به گوشم! - از اينجا دارم يك بطري مي بينم تو ساحل! -يك نگاه بنداز ببين توش نامه اي چيزي نباشه يهو؟ -&@&^$#)×&$#×&$ -نختو بكش اين خش خش مي كنه! -خوب شد؟ -اوه اوه زياد نكشي كنده مي شه! كاموا هم نداريم ديگه بيا و درستش كن! -بابا مي گم توش يك نامه دارم مي بينمممممم! -@#$$×)$)×$&)$(× : ) نوشته شده در ساعت 1:59 PM توسط ارادتمند
٭ چند وقت پيش يك دختري كه از كوچولويي اومده بود اينجا از من پرسيد اون كارتون كه يك دايناسور طور صورتي توش بود كه توي يك جزيره بودن اسمش چي بود؟ : )
........................................................................................- سرنديپيتي!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! : ) A fact: يكي از سرگرمي هاي روزمره من مشاهده پديده ايست كه يونگ بهش مي گه Synchronicit'e. جريان از اينحا شروع شده كه يك روز اقاي يونگ به يك خانوم مي گه : خانم ممكن است اخرين خوابي را كه ديديد براي من تعريف كنيد؟ خانومه هم مي گه: "بله اقاي دكتر ديشب خواب عجيبي ديدم..خواب ديدم, خواب ديدم كه يك سوسك طلايي..." در همان لحظه يونگ صدايي از پشت پنجره مي شنود. انگار كسي داشته در مي زده. بعد چون حتما خيلي با ادب بوده, اول از خانومه اجازه مي گيره, از جايش بلند مي شه و پنجره را باز مي كنه. همراه هواي لطيف, يك سوسك طلايي هم وارد دفتر مي شه! : ) چند وقت بعد: The movie: Serendipity starring John Cusac came out! و فهميدم سرنديپيتي يعني a fortunate accident ! حالا امروز سوسك طلايي شده بود اومدم چك كنم ببينم چه جوري مي نويسند How serendipitous تو ديكشنري چي ديده باشم خوبه؟ ser-en-dip-i-ty n [fr. its possession by the heroes of the Persian fairy tale The Three Princes of Serendip] I love these things! makes u think you are in harmony with the whole universe! نوشته شده در ساعت 12:22 PM توسط ارادتمند Friday, August 16, 2002
٭ يكي از the most رضايتبخش ترين سرگرمي ها يم شده تحليل كردن:
........................................................................................خواب, فيلم ها, شعرها, موزيك ويديو ها , ادم ها و نقاشي هاي "خاص" از ابعاد مختلف. فرايندش مثل همان جريان 3D pictures مي مونه. خيره ميشي به تصوير, قضاوتي نمي كني, يك كم جاتو عوض مي كني, Still staring و انوقت تادا! و يك لبخند : ) نوشته شده در ساعت 6:01 PM توسط ارادتمند Thursday, August 15, 2002
٭
........................................................................................![]() - از فانوس دريايي مورس زدن كه چند تا قايق مشاهده شدن! - با دود علامت S.O.S بزنيم؟ -علو؟ برح ديده باني؟ با اون دوربين يك چشيه كه توي يك حعبه به ساحل اومده بود يك ديد بزنين ببينين علامت دزد دريايي چيزي مي بينين؟ هنوز نميدونم اينجا حزيره مثلا رابينسون كروزو است يا جزيزه سرنديپيتي؟ فعلا تا مدتي در اين تناقض قلقلكي لنگر بندازيم! نوشته شده در ساعت 12:17 AM توسط ارادتمند Wednesday, August 14, 2002
٭ روز اول پايين امدن ماه (سرماخوردگي) كجا رفته باشم خوبه؟ Boomers !
........................................................................................سه دور مسابقه ماشين سواري , دو دور خيس خيس بازي , يك دور تفنگ ليزري , و يك دور گلف كوچيك. خالا كسي جرات داره بگه درست خسابي از all day pass ام استفاده نكردم! ولي خالا who's gonna pay for all these جوشانده اصوقدوس؟ نوشته شده در ساعت 11:28 AM توسط ارادتمند Friday, August 09, 2002
٭ يوهو هاها! چرا به فكر خودم نرسيده بود؟ الان با يك لبخند مرموز از شدت ذوق نميتونم اروم بشينم!: ) دفتر كاهي و روان نويسم كوووو؟ I'M GONNA HAVE MAPS AND SECRET CODES! با يك استراتژي مثل فيلم GAME!!!! : ) برم يك كم تحقيقات انجام بدم! BE PREPARED! THE GAME IS ABOUT TO BEGIN! : )
........................................................................................Well, not actually vali kind of! فقط اول بايد با سرعت نور چندتا كتاب كاراگاهي و code شناسي بخونم! : ) Can't wait to start! نوشته شده در ساعت 12:43 AM توسط ارادتمند Wednesday, August 07, 2002
٭
........................................................................................Calvin: IF YOUR CLUB'S CALLED "CALVIN A DOPE" THEN I'M CHANGING THE NAME OF THIS CLUB TO "HOBBES IS A MANGY-FLEA-RIDDEN FURBALL" Hobbes: AN INSULT! I DECLARE ETERNAL WAR ON YOUR CLUB Calvin: GO AHEAD! FROM NOW ON WE'RE BITTER ENEMIES Hobbes: WAIT TILL YOU SEE MY STRATEGIES! I'LL HAVE MAPS AND SECRET CODES Calvin: I'LL HAVE STRATEGIES! I'LL HAVE MAPS! I'LL HAVE CODES! THEY'LL ALL BE BETTER THAN YOURS Hobbes: I'M GOING TO WRITE MYSELF A MESSAGE IN CODE RIGHT NOW! IT SAYS, "CALVIN SMELLS LIKE A BABOON" Calvin: HA! I BROKE YOUR CODE ALREADY! AND I DO NOT نوشته شده در ساعت 5:12 PM توسط ارادتمند Tuesday, August 06, 2002
٭
........................................................................................![]() script اش مثل شعر بود. پر از جزئيات مفرح كه در خاطره همگاني جامعه وجود داره و ديدنشون روي صفحه سينما مثل پيدا كردن يك جعبه كه وقتي بچه بودي همه چيزاي با ارزشتو گذاشتي توش و بعد هم قايمش كردي توي جا مخفي خونتون خوبه! طراحي صحنه و شخصيت پردازي ادم ها حرف نداره. تازه همه اش به زبان فرانسه است با زيرنويس انگليسي كه مثل اين مي مونه كه سرتاسرفيلم به دوتا موسيقي متن بطور همزمان گوش كني. نوشته شده در ساعت 1:34 AM توسط ارادتمند Monday, August 05, 2002
٭ ,خوب الان با يك دوچرخه سبددارحركت به سوي سركوچه براي صرف بستني رنگ رنگي و پرسه در كتاب فروشي! باز مدرسه تعطيل شد و حس ماجراجويانه تابستوني برگشت! وقتشه كايتمو تعمير كنم, يك قايق پارويي بخرم, چند تا فانوس درست كنم و چند تا نقشه گنج بنويسم! اخيش! چقدر صرف چاي و شيريني توي باغ مخفي خوبه! چقدر باغ مخفي مو دوست دارم! اوه! راستي سرويس چاي چيني قرمز قرمزه!
نوشته شده در ساعت 6:32 PM توسط ارادتمند
٭ بالاخره يك جعبه گنده از اون لگوها كه توشون مواد لازم براي ساختن يك قصر داره مي خرم واسه خودم!
........................................................................................نوشته شده در ساعت 5:47 PM توسط ارادتمند
|