جودی آبوت
جودي ابوت





Sunday, June 30, 2002

٭ اخ اگر زندگي بيروني من مثل زندگي درونيم مطمئن و بي دغدغه بود. خستمه. و فكر مي كنم كه اين ترنم موزون حزن تا به ابد شنيده خواهد شد.


........................................................................................

Friday, June 28, 2002

٭ اين هم نسخه اصلي همون شعراشكها و لبخندها:
My Favorite Things
Raindrops on roses and whiskers on kittens
Bright copper kettles and warm woolen mittens
Brown paper packages tied up with strings
These are a few of my favorite things
Cream coloured ponies and crisp apple strudels
Doorbells and sleighbells and schnitzel with noodles
Wild geese that fly with the moon on their wings
These are a few of my favorite things
Girls in white dresses with blue satin sashes
Snowflakes that stay on my nose and eyelashes
Silver white winters that melt into springs
These are few of my favorite things
When the dog bites, when the bee stings, when I'm feeling sad
I simply remember my favorite things and then I don't feel so bad



........................................................................................

Thursday, June 27, 2002

٭ و خدايي كه در اين نزديكيست. لاي اين شب بوها. پاي ان كاج بلند.
(صداي جيرجيرك وقور قور چند تا قورباغه ناز هم در زمينه)
اينجا دوبله اهنگ اشكها لبخندها را ميشه گوش كرد.


........................................................................................

Wednesday, June 26, 2002

٭ اشكها لبخندها يادتونه؟ مي گفت هر وقت خواستين حالتون خوب شه اين شعر را بخوانيد:
(( يك ظرف پر ميوه يك باغ پر گل
پرواز پروانه اواز بلبل
روي موج دريا تصوير ماه
ديدار اهوي گم كرده راه
مي جويم در خاطر دلدار خود را
ياد او كند شادان مرااا.))
بلند بلند چند بار با اهنگش بخوانيد! نمي دانم چرا اهنگ چيم چيمني مري پاپينز هم يادم افتاده!
اوه يك پارچ تيموناد هم با يكعالمه يخ خرد شده درست كنيد و بشينيد تو يك بالكن كه روبروش هم يك درياچه ابهاي درخشان است در حالي كه گرامافون داره اهنگ بالا را پخش مي كنه به طلوع ماه نگاه كنيد.


٭ دم صبح كه نه. دم بيدار شدن يك خواب عجيب و نو ديدم. قشنگترين خوابي كه سال هاست ديدم. خواب عجيبترين, قشنگترين , رنگ رنگيترين باغ گلي كه I could dream of! يك چيزي مثل باغ مخفي ولي صد بار
exotic تر. شروع كنيدبه بطور اساسي فكر كردن درباره خوابهاتون و before you know it you've stepped into an incredible journy of self-discovery.


٭ فكر وب لاگم مثل يك جيب پر از گل ياس خوشبو تمام روز قوت قلب بهم ميده. وقتي كه داري با مشكلاتت سر و كله ميزني حتي يادت نمي ياد كه وب لاگ داري فقط چيزي مثل يك بيشه نور, مثل خواب دم صبح...از نوع ان "خوشحالي كه از درون مي زايد".


٭ روز اول كلاس speech:
گفته بودم مي خواهم كاتريج مغزم را عوض كنم؟ I am gonna turn into an absolutely confident bastard!


........................................................................................

Tuesday, June 25, 2002

٭ گاهي اوقات پيرزن دروني من دلش مي خواهد گلدون شمعداني داشته باشه و بعضي وقتها به اهنگهاي گرامافوني گوش بده.
بعضي وقتها انقدر تو خونه مي مونم كه فكر مي كنم ديگه بايد بشينم روي يك صندلي ننويي و شروع كنم به بافتن يك شال گردن واسه دور خونمون!‌:‌ )
مثل اون كارتونه! خدا را شكر كالج باز شروع ميشه.


........................................................................................

Monday, June 24, 2002

٭ اگه روي سوراخ فوري پلنگ صورتي NaOH بريريم با يد خنثي شه ها.


٭ باز هم هر كانال بزني ايران را مي بيني. و باز هم مي بيني كه كز كردي يك گوشه و يك چيزي مثل جارو برقي داره جلو چشت قطره قطره نشاطي كه با سرسختي سعي كردي جمع كني مي كشه مي ريزه تو يك چيزي مثل سوراخ فوري پلنگ صورتي!
اخر چرا ما بايد انقدر حساس باشيم؟‌ هي به خودم مي گم زانوي غم بغل گرفتن دردي را دوا نمي كنه. بايد ساخت بايد سازنده بود.


........................................................................................

Friday, June 21, 2002

٭ يك فكر قشنگ:
الان مثلا توي يك Sidewalk cafe نشستيد و در حالي كه يك كتاب خيلي قشنگ و يك فنجان قهوه روي ميزه داريد به پرواز
يكعالمه جاناتان مرغ دريايي كه به قول دوستم دارند شيرحه مي زنند به طرف بالا نگاه مي كنيد! :‌ )‌ قشنگه نه؟


٭ جمعه 21 June:
اولين تلاش براي پرواز كايت
گوش درد شدم از بس باد مي امد. ولي تلاش خوبي بود!
كايتم نصفه نيمه هوا شد و حالا به كلي معالجه احتياج داره.
نميدونم اين كايت هوا كردن از كجا افتاده تو سرم ولي قول ميدم
كه به زودي بفرستمش بالاي بالا پيش دوست غولم! فقط يك لحظه كه
خواهرم يك كم فرستادش بالا من بالا را نگاه كردم و همه ديدم پر شده بود از
اسمان و كايت! خيلي بد شدم. بايد بجاي اينكه نقاشي يك دختر كوچولوي توي شعر من و
دوست غولم را بكشم و يك كايت بكشم دست دختره كه از عقابها و هواپيماهاي يك ملخه و
ابرها هم بالاتر رفته و با همون خوش باشم برم و واقعا كايتم را بفرستم اونهمه بالا.



........................................................................................

Thursday, June 20, 2002

٭ بارباپاپا باز عوض ميشه!


٭ اين چرا عكس قايق من را نشان نميده؟


٭ اخ جون بلاگم رنگ سرنديپيتي شد!!!


٭ اخ جون! من مثلا تو اين قايقم!


........................................................................................

Wednesday, June 19, 2002

٭ تا حالا سعي كردين بجاي كاغذ با پتو قايق درست كنيد؟ :‌‌ )
حيف كه كار نمي كنه!‌ حالا شايد پتوي ما خوب نبوده. تازه
اخرين بااري كه امتحان كردم صدها سال پيش بود. شايد پتوهاي
اين دور زمونه مرغوبتر باشند! يادم باشد به خواهرم بگم امتحان كنه!


٭ (( دست به سوي خدا برگشاييم
كه توانمان دهد زندگي را بجوييم
زندگي سرشارتري را
و ياريمان دهد
كه باز بياغازيم
كه باز زندگي خويش را بسازيم
به كوتا ه زماني حتي
سفري كنيم به اغازهاي نوين .))
Pauline Smith_


٭ رابطه پول با Oxygen چيه؟‌ چرا وقتي كار ندارم نمي توانم خوب نفس بكشم؟



٭ (( مگذار روز شتابان بگذرد
بي انكه از ان رازي خرد و يا بزرگ بر تو اشكار شود.
زندگيت بايد هوشيار باشد
هر روز با كشفي تازه.
براي هر تكه نان خشك و كوچك
زيباترين الماس روحت را به او بده.))



٭ كايت خواهرم افتاد روي شيرواني همسايه!
داشت همينجور اشك مي ريخت كه من گفتم به جاي جيغ و داد
برو بشين نقشه بكش ببين چه جوري مي توني نجاتش بدي! خود اين نقشه كشيدن براي نجات كايت كلي كيف داره.


........................................................................................

Tuesday, June 18, 2002

٭ �?�? خ�?ا�?�? شخص�?ت�? را بساز�?. �? ا�?�? �?ع�?�? بر�?�? �?�?�?�? �?�? �?�?زا�? خ�?ب�? �?�? در در�?�? �?ج�?د دار�?�?
�?ع�?�? ا�?�?�?ت داد�? �? ص�?�?�? شخص�?ت ب�?ر�?�?�? �?�?از�? با شخص�?ت در�?�?�?.



........................................................................................

Monday, June 17, 2002

٭ Michaels يك مغازه زنجيره اي يه كه وسايل كاردستي مي فروشه.
لازم نيست حتما پول داشته باشم همون قدم زدن در بين رنگ و قلم مو
و چوب و منجوق و گل رس و از اون شيشه ها كه رنگشون مي كني
انقدر ناخوداگاهم را اغشته مي كنه كه تا يك ماه خوابهام رنگي ميشه.
ولي يك كايت خريدم!


٭ ابراهيم ويكتوري همون شب was on T.V!


........................................................................................

Saturday, June 15, 2002

٭ دلم يك تلسكوپ مي خواد! دلم براي ابراهيم ويكتوري تنگ شده.
فرضيه هاي انشتين را به قول سهراب (( چنان صريح ادا كرد
كه ما به عاطفه سطح خاك دست كشيديم
و مثل لهجه يك سطل اب تازه شديم.))


٭ ((روح حهان )) به احتمال خيلي زياد همون چيزي است كه در روانشناسي ان را ((ناخوداگاه جمعي)) مي نامند.




........................................................................................

Friday, June 14, 2002

٭ اين وب لاگ طوري كه از شواهد امر بر مياد
الاكلنگي خواهد بود در نوسان بين كودك و بالغ
بين من فيلسوف و من بازيگوش
شرلوك هلمز vs لوك خوش شانس
بين من غربززده و اواز بنان در ماهور
يك Gemini اصيل؟
باشد كه تعادل بر قرار شود!


٭ اين موقع سال، بيشتر از هر موقع ديگه سال، دچار يك حس عحيبي مي شم.
دچار حس خوبه اخراي ثلث سوم و اوايل تير ماه،
حس خوب با يك بشقاب گوجه سبز و نمك نشستن زير باد كولر،
و كيهان بچه ها يا از اونم بهتر سروش نوجوان خوندن،
حس خوب نشستن و يك to do list براي تعتيلاتي كه مي ايد نوشتن.
حي خوب كتاب تن تن قرض كردن، زنان كوچك خوندن
واتو واتو و بارباپاپا ، سرنديپيتي و رامكال ديدن
كاردستي درست كردن و با بچه هاي كوچه دم در نوشابه خنك فروختن.
راجع به اختراعات عجيب بحث كردن و دنبال نقشه گنج گشتن
راستي من كي بزرگ شدم؟
يا از اونم مهمتر، اصلا بزرگ شدم؟
قدم كه خيلي بلند شد.
فقط مي دونم كه همونقدر كه روزنامه جامعه و توس و سينما دوست داشتم
سروش نوجوان دوست داشتم.
و همونقدر كه الان دلم مي خواد مستقل بودم
دوست داشتم يك خونه درختي داشتم!


٭ ياد من باشد بعدها برنامه اي بنويسم كه هر كدوم از اين حروف روي شبيه ترين حرف انگليسي بهشون، باشند
تا انفدر كساني كه تازه شروع به تايپ مي كننند سرگيحه نگيرند.
ياد من باشد فردا بروم باغ حسن گوجه و قيسي بخرم؟
راستي اينجا گوجه سبزها قرمزند! فقط تو مغازه نمي فروشند. هر وقت ويار گوحه سبزتون گرفت بايد
چشاتون را ببنديد و say a little prayer و يكهويي يك درخت گوجه سبز جلو چشاتون سبز ميشه.
- و خدا مي شنود.
-و او حرفهاي مرا مي فهمد، مي فهمد، مطمئنم كه مي فهمد.


٭ (( در انجا كه علفهاي بلندي مي رويد
غولي زندگي مي كند كه با من دوست است.
قدش به بلندي كوه و شانه هايش به پهناي دشت است
و من فقط تا نوك شست پايش مي رسم، مي فهمي،
فقط تاا نوك شست پايش.

وقتي كه غروب سر مي رسد،
در مسير شن زارها قدم زنان با او حرف ميزنم،
اما گوشهايش انقدر از من دورند كه صدايم به او نميرسد،
با اين همه، او حرف هاي مرا مي فهمد، مي فهمد،
مطمئنم كه مي فهمد.

اخه ما رمزي بين خودمان داريم كه اسمش را گذاشته ايم ((خارشي-ضربه اي))،
مي داني چه كار مي كنيم؟
من شست پايش را مي خارانم...يك بار يعني، ((سلام))
دوبار يعني،((چطوري؟))
سه بار يعني، ((فكر مي كني باران بيايد؟))
چهار بار يعني، ((گريه نكن.))
پنج بار يعني،(( مي خواهي برايت لطيفه بگويم؟))
و شش بار يعني ، ((خدا حافظ))، ((خداحافظ))
شش بار يعني، ((خدداحافظ))

و او براي جواب دادن به من با شست پايش به زمين ضربه مي زند-
يك بار يعني، ((سلام دوست من))
دو بار يعني، (( خوشحالم باز هم اينجايي و پايم را مي خاراني.))
سه بار يعني،((در اين بالاها كه سرم به طاق اسمان مي خورد،
نميداني چقدر احساس تنهايي مي كنم.))
چهار بار يعني،(( امروز عقابي كه پرواز كنان از كنارم مي گذشت، بهم لبخند زد.))
پنج بار يعني ، (( اخ سرم خورد به ماه.))
شش بار يعني،(( كاش كمي ديگر مي ماندي)) و هفت بار يعني، (( خداحافظ))
و هشت بار يعني، (( زود برگرد، زود زود.))
هشت بار يعني، (( زود برگرد))

بعد من هزاران بار شست پايش را مي خارانم
و او هم در حال غش و ريسه با شست پايش به زمين ضربه ميزند
و چنان مي خندد كه اسمان مي لرزد-
و اين يعني دارم قلقلكش مي دهم!))
ـ شل سيلور استين




........................................................................................

Thursday, June 13, 2002

٭ من عاشق شعر من و دوست غولم شل سيلور استين هستم. نقاشي دختره خيلي نازه. كارتون سوزي يادتونه؟ يك ذره شكل سوزيه!‌:‌ )‌
ديروز نگاهش مي كردم انگار كه دلش مي خواد يك كايت هوا كنه بفرسته اون بالا توشم يك نامه بذاره واسه غوله! تو رو خدا از روش
((خارشي-ضربه اي)) يه تو شعر بهتر نيست؟ اخ جون فردا شعرش را بنويسم؟



٭ خيلي خوب جوري هوس كردم كه كايت هوا كنم! ميدونين براي ناخوداگاه چقدر خوبه؟
كاملا قابليت توصيه شدن توسط پائولو كوئيلو به عنوان ((يك تمرين)) را دارد!
يك جورايي همون قضيه (( هر كه با مرغ هوا (جاناتان ؟) دوست شود خوابش ارامترين خواب جهان خواهد بود)) سهراب
.


........................................................................................

Sunday, June 09, 2002

٭ يوهو! بارباپاپا عوض مي شه!


........................................................................................

Home